(1709)ای زبان تو بس زیانی بر وَرا |
|
چون تویی گویا، چه گویم من تو را |
(1710)ای زبان هم آتش و هم خرمنی |
|
چند این آتش در این خرمن زنی |
(1711)درنهان جان از تو افغان میکند |
|
گرچه هرچه گویی اش آن میکند |
(1712)ای زبان هم گنج بیپایان تویی |
|
ای زبان هم رنج بیدرمان تویی |
(1713)هم صفیر و خدعه مرغان نویی |
|
هم انیس وحشت هجران تویی |
(1714)چند امانم میدهی ای بی امان |
|
ای تو زه کرده به کین من کمان |
(1715)نک، بپرّانیده ای مرغ مرا |
|
در چراگاه ستم کم کن چرا |
یانی بر وَرا : یعنی باعث زیان این مردم هستی و موجب خرابی زندگی و روزگارانی.
هم آتش وهم خرمنی : هم اثر خوب داری و هم اثر خوب را از میان میبری
صفیر و خدعهْ مرغان: آوازی شبیه آواز مرغ که صیادان در میآورند تا مرغ را با این خدعه به دام اندازند.
بیامان : آنکه خود در امان نیست یا به کسی امان نمیدهی. ای زبان که خود نیز از آسیب خود در امان نیستی و میخواهی مرا نابود کنی! تا کی به من فرصت میدهی و مرا زنده میگذاری؟
خدعه: فریب، مکر.
زه کردن کمان: عملى است که براى افکندن تیر انجام مىدادهاند و در حال عادى کمان را بزه نمىکردهاند تا قوت آن کاسته نگردد، بکنایت، آماده شدن براى کشتن یا زیان رسانیدن بکسى.
چراگاه ستم: اضافهى تشبیهى است، ستم را بچراگاه از آن جهت مانند کرده است که ستم مادهى عمل ستمگرانست همچنان که گوسفندان از مرتع نیرو مىگیرند.
در چراگاه ستم کم کن چرا: ای زبان! در چرگاه ستم، کم کن چرا، ستم مکن، در فکر ستم کردن مباش.
سرزنش از گفتار بیهنگام و مذمت از گفتن بهوقت خاموشی است. مولانا میگوید: جان از کلمات و گفتههای ما اثر میپذیرد، اما در باطن هم از دست همین زبان و همین گفتهها فریاد و فغان دارد. او می گوید:سخن هر گاه براى خیر و صلاح بر زبان آید در آن صورت، زبان گنج بىپایان است و اگر متضمن شر و فساد باشد در آن حالت، زبان رنج بىدرمان است و مناسب آن حکایت ذیل است: «خواجهى لقمان از وى خواست که گوسفندى را بکشد و بهترین عضو آن را بیاورد لقمان چنین کرد و زبانش را آورد، باز گفت گوسفندى بکش و بدترین عضوش را بیاور، لقمان گوسفندى کشت و باز هم زبان آن را پیش خواجه آورد، خواجه دلیل آن را پرسید، لقمان گفت زبان بهترین عضو است اگر سخن پاک گوید و بترین است اگر ناخوش گوید».[1].
(1716)یا جواب من بگو، یا داد ده |
|
یا مرا زاسباب شادی یاد ده |
(1717)ای دریغا نور ظلمت سور من |
|
ای دریغا صبح روز افروز من |
(1718)ای دریغا مرغ خوش پرواز من |
|
ز انتها پرّیده تا آغاز من |
(1719)عاشق رنج است نادان تا ابد |
|
خیز «لا اقسم» بخوان تا «فی کبد» |
(1720)از کَبَد فارغ بُدم با روی تو |
|
وز زبد صافی بُدم در جوی تو |
ظلمت سوز : یعنی آنچه تاریکی را از میان ببرد.
ز انتها پریده تا آغاز من: یعنی تمام وجودم را گرفته است.
فی کبد: اشاره به آیه شریفه سوره بلد میباشد که فرمود: «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ.وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ. وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ.لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ»: قسم به این شهر مقدّس [= مکّه]، شهرى که تو در آن ساکنى، و قسم به پدر و فرزندش [= ابراهیم خلیل و فرزندش اسماعیل ذبیح]، که ما انسان را در رنج آفریدیم (و زندگى او پر از رنجهاست)!.[2] مفسرین کبد را بمعنى سختى دنیا و یا سختى آخرت و یا سختى تکلیف و نیز استواى قامت و آسمان گرفتهاند و فخر الدین رازى گفته است که چون در دنیا خوشى وجود ندارد و لذت رهایى از الم است بنا بر این آدمى تا در دنیاست و زندگى مىکند بامید آسایش بطلب لذات بر مىخیزد در صورتى که آنها خود رهایى از دردها و آلاماند و لذت حقیقى در این جهان بدست نمىآید.[3]
کبد: درد کشیدن، سختى، مشقت.
زبد: کف روى آب و مایعات.
دراین ابیات مولانا اوصافی را بر زبان بازرگان می گذارد که وصف یک طوطی ساده نیست، وحتی در ابیات بعد دیگر بازرگان وطوطی اش از یاد می روند ومولانا مثل همیشه حرف های خودش را می زند واز جمال دل آرای معشوق جاودانه وحقیقی سخن می گوید که همین جانِ آگاه در پی یافتن او وپیوستن به اوست،اشتیاق سرشار دیدار حق، مولانا را چنان بیتاب کرده است، که از وصف یک طوطی ساده، دلش در هوای یار به پرواز درآمده است.
مولانا میگوید: من پیش از آن که به این دنیا بیایم، با روی تو از هر رنجی فارغ بودم و هیچ آلایشی نداشتم. همه رنجها نتیجه پیوستن روح به این جسم خاکی است. پیش از این اشاره شد که طوطى درین قصه، نمونهى جان انسانى است که از عالم مجردات فرو آمده و در قفس تن، زندانى شده است، روح و یا طوطى جان به بال و پر فکرت از جهان محسوس که نهایت مراتب ظهور وجود است تا جهان غیب و عالم الهى که مبدا هستى است پرواز مىکند و یا آن که بوسیلهى ریاضت و تهذیب باطن از شوائب ماده و بندهاى تعلق آزاد مىگردد و بحق تعالى مىپیوندد، عالم ماده، انتها و حق، آغاز هستى است.
[1] - محاضرات راغب، طبع بولاق، ج 1، ص 40
[2] - سوره بلد، آیه 1تا 4
[3] - تفسیر طبرى، طبع مصر، ج 30، ص 108، 109، تفسیر امام فخر رازى، ج 8، ص 573،
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |